يزدانيزدان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
زندگي عاشقانه مازندگي عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 29 روز سن داره

يزدان مامان

یک روز بارونی...

شنبه(17-12-92) بعد از ناهار بارون خیلی قشنگی اومد و آقا یزدان هم تو خونه بند نمی شد. هوا عالی بود. یزدان هم ترانه های خاله شادونه رو می خوند (بارون میاد دوباره-با خود شادی میاره و ...)و شعر بچگی های خودمون (بارون میاد جرجر و ...)و کلی می خندید . قربون مدل چتر گرفتنش. بقیه عکس ها در ادامه مطلب...   درجستجوی سوت...   بالاخره تونست سوت بزنه... پ ...
22 اسفند 1392

ماسک

ادامه مطلب رو از دست ندید. عکسای هفته(10-15 /12 / 92) هستش.تاریخش رو فراموش کردم     ...
20 اسفند 1392

یک هفته با بابایی (5)

پنج شنبه (8-12-92) یزدان جون به استقبال درختکاری می رود!!! الهی قربونش برم که با این دقت داره نگاه می کنه. یزدان جون به اتفاق بابا میثم رفته خونه دایی بابایی و از طرفی عموی مامانی.تا تونسته بازی کرده و خوش گذرونده. ادامه مطلب خود آقا یزدان دست به کار می شه...       ...
15 اسفند 1392

روز درختکاری 92 مبارک...

به دست خود درختی می نشانم / به پایش جوی آبی می کشانم کمی تخم چمن بر روی خاکش / برای یادگاری می فشانم درختم کم کم آرد برگ و باری / بسازد بر سر خود شاخساری چمن روید در آنجا سبز و خرم / شود زیر درختم سبزه زاری به تابستان که گرما رو نماید / درختم چتر خود را می گشاید خنک می سازد آنجا را ز سایه / دل هر رهگذر را می رباید به پایش خسته ای بی حال و بی تاب / میان روز گرمی می رود خواب شود بیدار و گوید : ای که اینجا / درختی کاشتی روح تو شاداب ...
15 اسفند 1392

یک هفته با بایی(3)

آرایشگاه دو شنبه(5-12-92) به درخواست خودش می ره آرایشگاه. البته همه ی این علاقه اش مربوط می شه به اینکه شب قبل بابا جون  موهای خودش رو  کوتاه کرده. بعد هم یزدان جون کارش این بود که بره جلوی آیینه و موهاش رو مدل های مختلف شونه بزنه. این چهارمین آرایشگاه یزدان جونه. تو رو خدا ببین چه مظلوم و آقا نشسته.   ...
7 اسفند 1392

تقلید

یک شنبه (4-12-92) وقتی یزدان میر ه سراغ وسایل شخصی مامان و معلومه که دیگه، اینجوری می شه... حتما ادامه مطلب رو ببینید. یزدان خوشحال بود که مثل مامانی شدم.   ...
7 اسفند 1392